عنوانهای هفتگانه امامت عامه - سید محمد جواد ذاکر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | معرفی | پست الکترونیک | پارسی بلاگ
اوقات شرعی

عنوانهای هفتگانه امامت عامه - سید محمد جواد ذاکر

عنوانهای هفتگانه امامت عامه (دوشنبه 85/9/20 ساعت 2:44 عصر)



http://seyedzaker.blogfa.com

                                                                                              * 5 *
                                                                     وجوب اطاعت امام

در وجوب اطاعت امام و ولىّ امر اختلافى بین مسلمین نیست و عقلاً و شرعاً وجوب آن ثابت است.
عقلاً براى اینکه همانطور که عقل لا مرکزى را تقبیح مى نماید وبه لزوم زعامت و رهبرى و مدیر حکم مى نماید و بسیارى از امور مستحسن مثل امنیّت و عدالت و نظم را متوقّف بر وجود زعیم و مسؤول تأمین آنها مى داند اطاعت از مدیر و ولىّ امر را نیز واجب مى داند والاّ اگر اطاعت آن لازم نباشد نقض غرض مى شود و نتایج و فوائدى که از وجود مرکز و ولایت امور منظور است حاصل نخواهد شد و همانطور که مدیریّت و وجود رهبر مقدّمه تأمین و تحقّق امورى است که عقل و عق: به ضرورت آنها حکم مى نمایند اطاعت از اولى الامر نیز مقدمه تمام این مقاصد عالیه است لذا عقلاً هیچ شکى در وجوب این اطاعت نیست و عقلاً کسى را که از اطاعت مدیر و مدبّر صالح سرباز زند و تخلّف نماید توبیخ و سرزنش مى نمایند و عمل او را غیر عقلائى مى دانند. شرعاً نیز اوّلاً مسلّم است که بسیارى از مقاصد شرعى و اهداف اسلامى بدون اطاعت از ولّى امر محقّق نخواهد شد و از باب مقدمه واجب وبه اصطلاح «ما لا یتم الواجب الا به» واجب است هر چند این وجوب عقلى باشد امّا چون ذى المقدّمه شرعى است و در وجوب عقلى مقدمّه آن شرع دخالت دارد یعنى بدون وجوب شرعى ذى المقدمه، عقل حکم به وجوب مقدمه آن نخواهد نمود و ثانیاً دلیل واضح و صریح و محکم آیه شریفه: (یاأیها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول واُولی الامر منکم)= «اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا و رسول وصاحبان امر از ایشان را اطاعت نمائید». مى باشد.
این آیه به صراحت، امر به اطاعت اولى الامر مى نماید و اطاعت اولى الامر را مقرون به طاعت رسول خدا 9 نموده است که از همین اقتران و عدم تکرار کلمه «اطیعوا» نسبت به اولى الامر معلوم مى شود که اطاعت اولى الامر مثل اطاعت رسول خدا 9 بطور مطلق واجب است. و لذا از این لحاظ و از جهت اینکه امر به اطاعت اولى الامر مطلق است استفاده مى شود که مراد از این اولى الامر مذکور و در آیه اولى الامر، معصومین یعنى ائمه اثنى عشر : مى باشند چنانکه در روایات نیز وارد شده است که هنگام نزول این آیه کریمه، جابر خدمت رسول خدا 9 عرض کرد:«قد عرفنا الله ورسوله فمن اُولوا الامر الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک = شناختیم خدا را و فرستاده او را، پس کیستند اولوا الامرى که قرین کرده است خدا اطاعتشان را به اطاعت تو؟»حضرت در پاسخش فرمود:«هم خلفائی وأئمة المسلمین بعدی أولهم علی بن أبی طالب ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر وستدرکه یاجابر فاذا لقیته فأقرأه عنی السلام= ایشان جانشینان مى و امامان مسلمین بعد از من هستند اوّل ایشان على بن ابیطالب و پس از او حسن و پس از او حسین و پس از او على بن الحسین و سپس محمد بن على که در تورات به باقر معروف است و زود باشد که تو او را درک کنى پس وقتى او را ملاقات کردى از من به او سلام برسان».پس از آن رسول خدا 9 نام سایر ائمّه را از امام جعفر صادق 7 تا حضرت مهدى (عج) براى جابر فرمود و سپس از غیبت و مطالب دیگر مربوط به حضرت صاحب العصر 7 به جابر خبر داد.بنا بر این مراد از اولوا الامر، ائمه اثنى عشر : مى باشند که اطاعتشان بطور مطلق بر همه کس واجب است و تفسیر اولوا الامر در این آیه بر غیر ایشان هر کس باشد (حتى فقهاء) تفسیر به رأى بوده و مورد تهدید: «من فسّر القرآن بالرأی فلیتبوأ مقعده من النار» مى باشد.بدیهى است که اطاعت غیر معصوم بطور مطلق و بطور مقرون به اطاعت پیغمبر 9 واجب نخواهد بود زیرا امکان معصیت و خطاء و اشتباه در غیر معصوم قابل دفع نیست و لذا حتى اطاعت فقهاء در مواردى که ولایتشان ثابت است اگر چه واجب است در صورتى که معصیت خدا باشد به حکم «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق= اطاعت و پیروى مخلوق سزاوار نیست در جایى که نافرمانى خدا در آن باشد». حرام است.و خلاصه سخن اینکه اطاعت امام واجب بوده و هیچ گونه قید و شرطى چون امام معصوم است ندارد.

                                                                  * 6 *
                                                                   وجوب معرفت امام

با توجه به نقشى که امامت در حفظ نظام و کمال بشر و سیر او به سوى خدا و اجراى احکام خدا دارد، وبا توجه به اینکه اطاعت امر امام شرعاً و عقلاً واجب است در وجوب معرفت امام نیز بر حسب حکم عقل و شرع جاى هیچگونه تردید و شبهه اى نیست زیرا هم مقدمه اطاعت است که واجب است، و بدون وجوب آن، اطاعت و نصب امام بیهوده خواهد شد، و هم بر حسب آنچه در بعض روایات استفاده مى شود بالخصوص نیز واجب است، و چنانکه در نهج البلاغه است دخول در بهشت دائر مدار شناختن امامان و ورود در آتش نیز دائر مدار انکار آنها است:«لا یدخل الجنة الا من عرفهم وعرفوه ولا یدخل النار الا من أنکرهم وأنکروه= داخل بهشت نمى شود کسى مگر اینکه آنها (ائمه اطهار :) را بشناسد و آنها نیز او را بشناسند و داخل آتش نمى شود مگر کسى که منکر آنها باشد و آنها نیز او را از آن خویش ندانند».و چنان در این امر تأکید شده است که بر حسب خبر معروف از رسول خدا 9 : هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد مرده است بمردن جاهلیت. و در حدیثى که فخر رازى از آن حضرت روایت کرده است مى فرماید هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد پس باید بمیرد اگر خواهد یهودى و اگر خواهد نصرانى.بلکه از بعض روایات استفاده مى شود که معرفت الله بطور صحیح و کامل بدون معرفت امام حاصل نخواهد شد.چنانکه در حدیث است که حضرت سیّد الشهداء 7 سؤال شد : «فما معرفة الله = پس چیست معرفت خدا؟»حضرت فرمود: «معرفة أهل کل زمان امامتهم الذی یجب علیهم طاعته= معرفت اهل هر زمان، معرفت امام ایشان است که اطاعت او بر ایشان واجب است.که شاید توضیح این حدیث شریف این باشد که خدا را به اوصاف کمالیّه وبه شناخت صحیح باید از طریق امام شناخت چنانکه در روایت است:«لولا الله ما عُرفنا ولولا نحن ما عُرف الله= اگر دلالتها و عنایتها و هدایتهاى الهى نبود ما شناخته نمى شدیم و اگر ما نبودیم خدا شناخته نمى شد».یعنى چنانکه حق معرفت او است به اسماء حسنى و صفات کمالیه شناخته نمى شد.البته بدیهى است این معرفت فوق معرفت فطرى است که براى هر کس به حسب فطرت حاصل است و مفهوم این بیان این است که همانطور که تمام آسمان و زمین و آنچه در آنها است دلائل وجود حق آیات او هستند، امام نیز در هر عصر و زمان علاوه بر آنکه تکویناً از جهات متعدّد آیت و نشانه است بلکه چنانکه از امیر المؤمنین 7 روایت شده است: «مالله عزوجل آیة هی أکبر منی ولا لله من نباء أعظم منی= براى خداوند عز و جل نشانه و خبرى بزرگتر از من نیست».تشریعاً نیز اکبر آیات و اسماء الهى است و در محیط اختیار و هدایت ارادى، معرفت خدا بدون شناسائى او و استفاضه از انوار علوم و راهنمائیهاى او کامل نخواهد شد و شرح و تفسیر الهّیات و معارف فطرى را باید از امام فرا گرفت.و ممکن است معناى اینگونه احادیث این باشد که چون یکى از اسباب کمال معرفت، اطاعت الله است که هر چه شخص عارف در میدان اطاعت سیر و حرکت کند و عبادت و اطاعتش بیشتر شود عرفانش زیادتر مى گردد و مددهاى غیبى بیشتر به او مى رسد چنانکه معرفت هم هر چه زیادتر شود شوق و رغبت به عبادت و اطاعت الهى در انسان زیادتر مى شود تا حدى که همه دواعى غیر الهى در انسان بى اثر مى گردد. از این جهت چون اطاعت و عبادت خدا و چگونگى آن بدون دریافت برنامه و دستور العمل آن از امام و اطاعت از او حاصل نمى شود این مرتبه از معرفت کامل که در کمال هم مراتب دارد بدون معرفت امام محقّق نخواهد شد.بلکه حتّى دعا که هر کسى به حسب فقر و نیازى که دارد گمان مى کند زبان آنرا دارد و مى تواند با او سخن بگوید و حاجت بخواهد وهمینطور هم هست همه با او مرتبط مى شوند و بین بنده و خدا هر وقت بخواهد او را بخواند مانع و حجابى نیست و خدا ناله همه را مى شنود.آیا در همین دعا اگر راهنمائیهاى امامان : و دعاها و سیره آنها در مقام عمل در اختیار ما نبود دعا در مرتبه اى بسیار نازل و از درخواست حاجتهاى مادّى تجاوز نمى کرد و حتى بسانیایشها که با شؤون ربوبى مناسب نبود، و خلاف ادب و حاکى از نقص معرفت بود لذا در این موضوع دلالتهاى ائمه : و دعاهائى که از ایشان رسیده است بقدرى دستگیرى از بشر نموده است که بسا یک جمله از آن دعاها بقدرى نورانیّت مى بخشد و افق بینش انسان را وسیع مى سازد و بقدرى انسان را از لذائذ معنوى بهره مند مى کند که آفتاب جهان تاب، دید ظاهرى او را آن چنان وسیع نمى سازد، و تمام لذائذ مادّى را نمى توان با لذّتى که از خواندن ویا شنیدن یک جمله از آن دعاها حاصل مى شود برابر گرفت که اگر خارج از حدود این رساله نمى شد برخى از این دعاها را که به روح انسان پروازهاى بلند مى دهد و او را در بلندترین قلّه هاى مقام انسانیّت مى نشاند در اینجا یادآور مى شدیم تا معلوم شود که این همه سفارش راجع به معرفت امام بى جهت نیست.و سوّمین توضیح و توجیهى که براى این احادیث مى نمائیم این است که عمده فائده معرفت الله و اثر آن در اعمال انسان ظاهر مى شود و از میزان الزام او به اطاعت الهى و تسلیم و فرمانبرى او از دستورات خدا ظاهر مى شود، و مظهر کامل آن اطاعت از خلیفة الله است که توقف بر معرفت او دارد و خود معرفت او نیز اطاعت خدا است.سیر عرفانى انسان به اطاعت کامل از اوامر و نواهى الهى، و تسلیم خالص در برابر فرمان او منتهى مى شود چنانکه عبد خود را نبیند و مانند حضرت ابراهیم 7 اگر مأمور به ذبح فرزند شد بى چون و چرا فرمان پذیر گردد و مانند اسمعیل ذبیح ـ على نبینا وآله وعلیه السلام ـ که وقتى پدرش فرمان الهى را در ذبح او به او ابلاغ کرد بدون پرسش و بدون تأمّل گفت : (یا أبت افعل ما تؤمر)= اى پدر به آنچه مأمور شده اى انجام ده».این سیر عرفانهى از طریق معرفت امام و اطاعت او به مقصد مى رسد و از گمراهیهاى گوناگون مصون مى شود.خداوند متعال ما را به معرفت اولیائش وبه معرفت امام زمان و ولىّ وقت، حضرت حجة بن الحسن المهدى 7 که باب معرفت او است ملهم و راهنمائى فرماید و از معرفت خودش به معرفت پیغمبر و از معرفت پیغمبر به معرفت امام و سپس، از معرفت امام به معرفت پیغمبر و از معرفت پیغمبر به معرفت خدا برساند.
                                                                       * 7 *
                                                            راههاى شناخت امام

به نظر مى رسد که هر حقیقت و واقعیّتى ـ خواه وجود غیبى خارجى داشته باشد یا از امور عقلیّه باشد ـ از راهى از راههاى شناخت مناسب خود مانند حسّ و تجربه و فطرت و عقل و خواب و وحى قابل شناخت مى باشد. بدیهى است این نظر به این معنى نیست که بگوئیم همه اشیاء و حقایق از این راه شناخته شده اند بلکه مقصود این است که معرفت هر یک از اشیاء و حقایق از یک یا بیشتر از این راهها امکان دارد مثلاً از راه وحى هر چیزى که خدا اراده شناساندن آن را به وسیله وحى فرموده باشد شناخته مى شود.
در معرفت امام هم از راههائى که در اختیار بشر است شناخت او امکان دارد، و عمده راههائى که مورد استفاده قرار گرفته، و از آن امام شناخته مى شود سه راه است:
اوّل نص است، یعنى تعیین و تصریح و اعلام پیغمبر که مفادش خبر دادن از جعل و نصب الهى یا جعل و نصب امام به امر الهى است که فرق آن با اوّل این است که در اوّل جعل و نصب بدون واسطه انجام شده و فعل الهى است بدون واسطه ولى نصّ پیغمبر مثل خبر دادن از آن است. و در دوّم فعل الهى است به واسطه پیغمبر است که به امر الهى انجام مى شود و استناد آن به خدا نیز مثل بسیارى از افعال ملائکه به خدا صحیح است چون به امر خدا انجام مى دهند و مترتّب  متفرّع بر آن مطلب است، نصّ هر امام بر امامت امام بعد از خودش.اعتبار و دلالت نصّ بر امامت، یک امر بسیار منطقى و عرفى و خردپسند است که با توجه به بحثهاى گذشته که گفتیم حاکمیّت مخصوص الله است و صاحب اختیار حقیقى همه و هر چیز و هر شأنى از شؤون خلق است کاملاً واضح مى شود زیرا تصرّف هر کس در آنچه مربوط به او است و تعیین هر گونه قرار و برنامه راجع به آن معتبر است و این امر نظیر اعتبار اقرارهاى مردم نسبت به نفس یا مال خودشان مى باشد که به غیر از اینکه از طریق خودشان شناخته شود راهى ندارد  کسى را در آن حق چون و چرا گفتن نیست.بنا بر این در اعتبار بر این راه جاى هیچ گونه خدشه و تردیدى نیست هر چند در «منصوص علیه» کسى که نصّ بر او شده باشد اختلاف انظار پیش بیاید.
دوّم از راههاى معرفت امام معجزه است، که ظهور آن به دست کسى که مدّعى امامت باشد دلیل بر صدق ادّعاى او است یا به بیان بعض بزرگان، دلیل بر نصّ و نصب او از جانب خدا است زیرا در این مسأله دو نظر است یکى اینکه معجزه مستقلاً دلیل بر امامت است و دیگرى اینکه دلیل اصلى، نصب و نصّ پیغمبر یا امام سابق است و معجزه دلیل بر نصب است که اگر نصّ مفقود باشد و معجزه باشد معجزه دلالت دارد بر اینکه نصّ بر صاحب معجزه بوده است و به دست ما نرسیده است.«قلت لابى عبدالله لای علّة أعطى الله عزوجل أنبیائه ورسله وأعطاکم المعجزة؟ فقال : لیکون دلیلاً على صدق من أتى به والمعجزة علامة لله لا یعطیها الا أنبیائه ورسله وحججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب= به حضرت صادق  عرض کردم به چه علّتى خداوند متعال به پیغمبران و فرستادگانش وبه شما معجزه عطا کرد؟ فرمود: براین اینکه دلیل باشد بر راست گوئى کسى که آن را آورده است، و معجزه علامتى است (نشانى است) از براى خدا، عطا نمى فرماید آن را مگر به انبیاء و رسولان و حجتهاى خودش تا شناخته شود به وسیله آن راستى راستگو از دروغ دروغگو».راه سوّم از راههاى شناخت امام: اخلاق و کردار و روش و رفتار و وضع زندگى و صادرات علمى یکى از راههاى شناخت امام است براى آنان که اهلیّت تشخیص را داشته باشند، و بتوانند از اخلاق و اقبال و معاشر و سلوک و گفتارها و سخنرانیها و برخوردهاى گوناگون، صاحب این مقام را بشناسند مثلاً در اثر مطالعه دقیق و عمیق در زندگى مولاى متّقیان و سرور اولیاء حضرت على 7 و خطبه هاى آن حضرت در معارف و الهیّات و عدالت و زهد و شجاعت و فداکارى در راه حق و سایر ابعاد شخصیّت بزرگ و وسیع آن حضرت، اهل بینش و آگاهى و دانش امامت او را بر همه اصحاب و همه مسلمین تصدیق مى نمایند هم چنین در زندگى سایر امامان : این معنى کاملاً حاصل است.و شاید همین باشد معنى حدیث شریفى که از حضرت صادق  روایت شده است که امیر المؤمنین على فرمود:«اعرفوا الله بالله ، والرسول بالرسالة ، واُولی الامر بالامر بالمعروف والعدل والاحسان».در معناى این حدیث شریف چند احتمال است که بطور اجمال به آنها اشاره مى شود:اول اینکه خدا را بشناسید به خدائى و صفات جلال و جمال و شؤون او یعنى او را چنانکه هست وبه صفات ثبوتیّه و سلبیّه اى که دارا است بشناسید (یعنى باید چنین معرفتى تحصیل کند) و پیغمبر را نیز به شأن رسالت و مقام پیغمبرى بشناسید که رسول خدا و فرستاده خدا است و رابط بین خالق و مخلوق و واسطه بین خدا و بندگان او است. و اولى الامر را به اینکه امر به معروف مى نمایند و به عدل و احسان عمل مى کنند بشناسید که اگر از خدا و پیغمبر و اولى الامر از شما سؤال شد پاسخ دهید که خدا، خدائى و صاحب اختیارى و پادشاهى و مالکیّت همه را دارد و همه به او نیازمند، و او از همه بى نیاز و جامع جمیع صفات کمال، و منزّه از تمام نواقص است و پیغمبر (حضرت محمد بن عبدالله 9) از سوى خدا رسالت دارد و آورنده پیام و رساننده وحى خدا است. و دوازده امام و اولى الامر، بزرگوارانى هستند که امر به معروف و عدل و احسان مى نمایند.
بنا بر این احتمال، بر اهل فن و تفطّن، علّت اینکه «رسول» به لفظ مفرد و «اولى الامر» به لفظ جمع آورده شده و لطف عبارت حدیث معلوم مى شود.
احتمال دوّم این است که خدا را به خودش وبه ذات خودش بشناسید که او روشن تر و معروف تر از هر چیز است چنانکه از منصور بن حازم نقل شده است که گفت:
«ان الله جل جلاله أجل وأعز وأکرم من أن یعرف بخلقه بل العباد یعرفون بالله= همانا خداوند متعال، بزرگوارتر و عزیزتر و گرامى تر از آن است که با مخلوقاتش شناخته شود بلکه بندگانش به وسیله او شناخته مى شوند».و چنانکه در دعاى عرفه، سید الشهداء الموحدین به درگاه خداوند عرضه مى دارد:
«أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى یکون هو المظهر لک متى غبت حتى تحتاج الى دلیل یدل علیک ومتى بعدت حتى تکون الاثار هی التی توصل الیک = آیا چیز دیگر مى تواند ظاهرتر از خود تو باشد تا او وسیله ظاهر نمودن تو گردد کى پنهان هستى تا نیازمند برهان باشى که بر تو دلالت کند و کى دورى تا به وسیله آثار بر تو برسند.
بنور شمع کى خورشید تابان کند پیدا کسى اندر بیابان
برم من از مؤثر پى به آثار بظاهر گر چه بر عکس است این کار
ظهور جمله اشیا بنور است چگونه نور از آنها در ظهور است
اگر برهان لمّى جلوه گر شد نباید بهر انّى خون جگر شد
تصوّر را در اینجا چون گذر نیست بجز لفظ انّى و لمّى دیگر چیست

و پیامبر را به رسالتش یعنى چگونگى دعوت و شریعتش بشناسید و اولى الامر را به امر به معروف و عدل و احسان بشناسید یعنى از عمل و سیره و رفتار و کردارشان بشناسید.احتمال سوم این است که خدا را بشناسید به خدا، یعنى به کارها و افعال او وبه آیات او که در آفاق و انفس است چون اگر چه فعل، و آنچه از آن حاصل مى شود غیر فاعل است امّا چون فاعل فعل و آفریننده آیت او است، از این جهت وقتى خدا را به افعالش وبه آثارش بشناسیم به خدا شناخته ایم وبه چیز دیگر نشناخته ایم چون چیز دیگرى غیر از آثار خدا و آیات او امکان وجود ندارد. و پیغمبر را بشناسید به رسالتش یعنى کارهاى پیامبرانه و اعمال و روشش را در انجام وظیفه رسالت ملاحظه کنید و اولوا الامر را نیز به کارهایشان در واداشتن مردم به کارهاى نیک و عدالت و احسانشان بشناسید.و فرق بین احتمال اوّل و دو احتمال دیگر این است که احتمال اوّل راجع به این است که خدا و پیغمبر و اولوا الامر را به چه اوصاف و شؤونى باید شناخت و چگونه معرفى باید تحصیل کرد! اما احتمال دوّم و سوّم مبنى بر این است که خدا و پیغمبر و امام را به همان شؤون و اوصافى که دارند از چه راهى باید شناخت. بنا بر این حدیث شریف اگر مفاد آن این باشد که اولى الامر را باید دارا و واجد این صفات شناخت، وجود این صفات بطور مطلق و کامل در شخصى با ادّعاى مقام امامت دلیل بر صدق ادعاى او مى باشد مع ذلک باید توجه داشت که راه براى عموم همان نصّ و معجزه است و چنانکه بعضى ـ مثل مرحوم آیت الله پدرم ـ فرموده اند راه سوّم راه خواص و اشخاص بسیار آگاه و متوجه به جوانب و اطراف امور و متفطّن است و چون احاطه کامل بر اخلاق و کردار اشخاص امکان پذیرنیست، و نظرها در حکایت اخلاق و رفتار از مقام معنوى اشخاص مختلف است لذا آنچه باید به آن خصوص در مقام احتجاج بیشتر اعتماد کرد همان نص و معجزه است.علاوه بر این راه سوم الزام بر تبعیّت فورى و تعبدى ندارد زیرا ممکن است اشخاص در قبول نکردن ایمان عذر بیاورند که باید بررسى کنیم و مجالست و مباشرت بنمائیم تا ایمان بیاوریم به خلاف نصّ و معجزه که به مجرد اینکه محقّق شد، ایمان به صاحب آن واجب مى شود علاوه بر اینکه در مورد معجزه که دلیل بر صدق مدّعى نبوّت است آیات متعددى دلالت دارد. مثل این آیه:(لقد أرسلنا رسلنا بالبینات)= «همانا ما فرستادگانمان را با دلیل و برهان فرستادیم».
و بر نصّ و بشارت پیغمبران سلف بر نبوت حضرت رسول اکرم 9 نیز آیاتى دلالت دارند مانند:
(الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة والانجیل)= «پیغمبرى که اسم او را در تورات و انجیلى که نزد آنها است نوشته مى یابند».و مانند:
(ومبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد)= «مژده مى دهم شما را به پیامبرى که بعد از من مى آید و اسمش احمد است» که از قول حضرت عیسى ـ على نبینا وآله وعلیه السلام ـ حکایت فرموده است.و مانند:(الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبنائهم)= « گروهى که کتاب به آنها دادیم (یهود و نصارى) محمد را مى شناسند بدان گونه که فرزندان خود را مى شناسند».و امّا در مورد اخلاق کریمه و رفتار و کردار سالم و معتدل آیه اى در نظر ندارم که به صراحت از آن استفاده شود صرف اخلاق کریمه اگر چه نصّ و معجزه نباشد راه شناخت است، و مانند نصّ و معجزه مى توان به آن احتجاج نمود.هر چند از این راه هم براى افراد خاصّى یقین حاصل مى شود مثل کسانى که معاشرت تام با مدعى نبوّت داشته یا مطالعات وسیع و عمیق در تاریخ او کرده باشند چنانکه حضرت خدیجه در مقام استدلال به صحّت و حقّانیّت نبوّت حضرت خاتم الانبیاء 9 به آن استدلال فرمود و شکى در صدق گفتار پیغمبر 9 نکرد البته سوابق و دلائل دیگر نیز خدیجه 3 را که به انتظار روزى بود که شوهر عالیقدرش مبعوث به رسالت گردد راهنمائى مى نمود و هر یک کافى بود مع ذلک این استدلال از آن بانوى آگاه دل و روشن بین در ردّ بعض احتمالات نقل شده است، وبه هر حال دلیل براى همه همان نصّ و معجزه است، و اخلاق و صفات حمیده و افضل و اکمل و برتر بودن از دیگران از شرایط نبىّ و امام است و فقدان، آن دلیل عدم نبوّت و عدم امامت است.

* 3 *
شرائط و اوصاف امام

شکى نیست که در عهده دارى هر پست و مقام و سپردن هر کار به دیگرى قابلیّت و صلاحیّت مناسب آن لازم است، و حد اقل در ارجاع هر عمل به هر کس سه شرط باید رعایت شود:
نخست اینکه آن کس در آن کار عالم وآگاه باشد.
دوّم اینکه مورد وثوق و اعتماد باشد که کار را با درستى انجام مى دهد و خیانت نمى نماید.
سوم اینکه قوّت و نیروى انجام آن کار را داشته باشد چنانکه از امیر المؤمنین در نهج البلاغه روایت شده است:
«ان أحق الناس بهذا الامر أقواهم علیه وأعلمهم بأمر الله= اى مردم سزاوارتر به امر خلافت تواناترین مردم است بر آن و داناترین آنان است در آن، به امر و احکام خداوند».
اگر به تقدیم میم بر هاء باشد. ویا «اعملهم به امر الله» اگر به تقدیم میم بر لام باشد بهر حال باید هم اعلم و هم اعمل و هم اقوى باشد.البته رعایت مراتب علم و امانت و قدرت بر انجام عمل به حسب کار و مقامى که واگذار مى شود متفاوت بوده و یکسان نمى باشد. مثلاً در امور غیر مهم به مجرد وثوق و اعتماد، و اطلاع و آشنائى متعارف اکتفا مى شود، و در امور مهم تر عدالت و کفایت کامل علمى و عملى را شرط مى نمایند و فطرت بشر هم با همین موافق است و همه آن را عملاً قبول دارند و در نظامها کم و بیش پذیرفته شده است. لذا در مقام به کار گماردن افراد در سوابق و گذشته هاى آنها نیز تحقیق مى نمایند مبادا که سابقه سوئى داشته باشند که هم اعتماد به آنها را ضعیف مى نماید، و هم زمینه پذیرش و قبول آنها را در جامعه از بین مى برد. در امرى مثل امر امامت که رهبرى در کل امور دین و دنیاى جامعه است شرایط باید متکامل تر و صلاحیت باید از هر جهت حاصل باشد.باید امام که بطور مطلق واجب الاطاعه است معصوم باشد و چنان باشد که دواعى الهى از همه سو در همه چیز عامل حرکت او باشد.هم چنین امام که رهبر کلّ و حجت بر کلّ است باید اعلم و افضل از همه باشد و از آنچه موجب منافرت طبع انسانى و حقارت شخص در نفوس سالمه باشد، و خلاصه از جمیع سوابق سوء و معایب و نواقص خلقى و خُلقى منزّه باشد.
این حکم بدیهى و فطرى است که معلّم از متعلّم و استاد از شاگرد و راهنما از رهجو و مقتدا از مقتدى و مربّى از مربّا اعلم و اکمل باشد و نباید غیر افضل مطاع افضل، و عالم مطیع جاهل باشد چنانکه در قرآن مجید مى فرماید:
(أفمن یهدی الى الحق أحق أن یتبع أمّن لا یهدی الا أن یُهدى فمالکم کیف تحکمون).و همچنین مى فرماید:
(لا یستوی الاعمى والبصیر ... ولا الظل ولا الحرور).
(قل هل یستوى الذین یعلمون والذین لا یعلمون).
وهمانطور که پیش از این به آن اشاره کردیم از آیاتى مثل:
«انا جعلناک خلیفة» و «انی جاعلک للناس اماماً» و «لا ینال عهدی الظالمین» کاملاً استفاده مى شود که:
اولاً از لحاظ اینکه امامت به جعل خدا است، و خداوند عالم به تمام احوال و سوابق بندگان است و کارهایش مطابق حکمت و لطف است، شخصى را به امامت منصوب مى نماید که از همه جهات و ملاحظات صلاحیتش مشخص و محرز باشد.
و ثانیاً چون عهد خدا است، به ظالم و ستمگر داده نخواهد شد هر چند بالفعل ظالم نباشد زیرا دور از حکمت خداى حکیم و لطف او است که عهد خود را به کسى عطا کند که روزگارى پرستش بت و عبادت شیطان کرده و در تاریکى جهل و دورى از حق بسر برده باشد.

                                                                    * 4 *
                                                      برنامه نصب و تعیین امام

از مطالب گذشته معلوم شد که بر حسب دلائل عقلى و نقلى، نصب و تعیین امام حق الهى است که دیگران حتّى شخص رسول خدا را در آن مداخله اساسى نیست، و فرق جوهرى نظام امامت با سائر نظامها در همین است که این نظام، نظامى است الهى، وبه تعیین و نصب از جانب خدا مى باشد، وعهد خدا است و عقلاً و نقلاً باید از سوى خدا باشد.امّا عقل، پس براى اینکه مسأله امامت از اهمّ مسائل مربوط به کمال بشر است، و خداوندى که نسبت به بندگان خود این همه لطف و عنایت فرموده است چگونه آنها را در چنین امر مهمى یارى نمى فرماید وبه خود وامى گذارد، با مفاسد بزرگى که بر ترک آن مترتب است.اوصاف کامله و اسماء الحسناى الهى مثل رب العالمین و لطیف و منعم و حکیم و علیم و رحمان و رحیم و مفضل و رئوف و محسن، همه دلالت دارند این عنایت از جانب حق تعالى انجام شده است، و مفهوم این اسماى حسنى و صفات علیا مطلق است و محصور در جهات تکوینى نیست و حصر آن در جهات تکوینى یا تشریعى غیر امامت با عقیده به ثبوت تمام تکوینى نیست و حصر آن در جهات تکوینى یا تشریعى غیر امامت با عقیده به ثبوت تمام صفات کمالیّه و جمالیّه ذاتیّه و فعلیّه براى خدا منافات دارد.و همانطور که «بعث رسل» و «انزال کتب» بر حسب حکمت الهیّه واجب است «نصب امام و تعیین او» نیز لازم است.از جمله ادله این است که بر حسب آنچه گذشت و دلائل دیگر که در کتابهاىکلام ذکر شده است امام باید معصوم و در سائر صفات کمال، سرآمد و اکمل از تمام افراد بشر باشد و بر این جهات خصوص عصمت که از امور نهانى و پنهانى است غیر از خدا و کسانى که با عالم غیب ارتباط دارند کسى آگاه نیست لذا باید نصب امام از جانب خدا باشد.و امّا نقل از آیات قرآن مجید و احادیث شریفه استفاده مى شود که نصب امام از شؤون الهى مى باشد و از جمله از آیاتى که دلالت بر هدایت الهى و عمومیّت و کمال آن دارند و به طلب هدایت از خدا و استمرار و عدم انقطاع آن در تمام ازمنه، ارشاد مى نمایند استفاده مى شود که صفت «هادویّت» الهى اقتضا دارد که بندگانش را به سوى امام آن الگوى کامل و جلوه اسم «الهادى» و «الولىّ» و «الحاکم» هدایت فرماید.بدیهى است صفت «هادویت تکوینیه و تشریعیه الهى» مثل تمام صفات ذاتیّه و فعلیّه الهى در نهایت کمال است و در آنها هیچ گونه نقصى فرض نمى شود و در مبدأ فیّاض على الاطلاق هیچ گونه بخل و امساک فیض نیست بنا بر این کمال فیّاضیّت و هادویّت او اقتضا دارد که هم بندگانش را به سوى امام هدایت کند و هم به وسیله امام آنها را مسؤول هدایتهاى دیگر فرماید چنانکه قبلاً هم اشاره شد:
نابغه عالم علوم معقول و منقول، علاّمه حلّى 1 در کتاب «الفین»، هزار دلیل بر لزوم نصب امام بر خدا و اینکه شأنى از شؤون الوهیّت است بیان فرموده است که اهل نظر و مطالعه مى توانند براى اینکه از استحکام مذهب تشیّع و نظام امامت آگاه شوند مستقیماً به آن کتاب که مکرر طبع شده وبه کتابهاى دیگر مثل «شافى» سیّد عظیم الشأن مفخر علماى اسلام سیّد مرتضى وبه کتاب تلخیص الشافى مراجعه نمایند.و از جمله مباحثات ظریفى که در این موضوع واقع شده مباحثه معروفى است که بین هشام بن الحکم و عمرو بن عبید بصرىواقع شد. در این مباحثه هشام با بیانى رسا و پرسشهائى لطیف، عالم صغیر یعنى وجود انسان و اعضاى او را زیر سؤال و بررسى قرار داد و پس از پرسش از فائده چشم و گوش و دست، از قلب یعنى مرکز تعقّل و فرماندهى بدن سؤال کرد.عمرو بن عبید گفت قلب یعنى عقل را خداوند متعال مرکز و رئیس و صاحب اختیار و مدیر و مدبّر وجود انسان قرار داده که تمام حرکات و فعالیتها و کارهاى اعضاء به امر و فرمان او و تحت اداره او است و بر همه سلطنت و حکومت دارد.هشام گفت در صورتى که خدا براى این بدن کوچک تو رئیس و مدبّر و صاحب اختیار قرار داده است که امور آنها مختل نشود و تحت انتظام باشد چگونه براى این عالم کبیر، رئیس و مدیر و مدبّرى قرار نداده و امور آنها را مهمل گذارده است.عمرو بن عبید از این بیانات لطیف و دقیق و شکل مباحثه که عقل سلیم هر کس به آن حکم مى کند دانست که این منطق، منطق محکم تشیّع و شاگردان مکتب حضرت امام جعفر صادق 7 است. طرف بحث خود را که هشام بود شناخت و از او احترام لازم به عمل آورد.


  • نویسنده: ترنه

  • حرفهای شنیدنی ( )

  • آمار بازدیدکنندگان
  • امروز: 12 بازدید
    دیروز: 10 بازدید
    کل بازدیدها: 207957
  • پیوندهای روزانه
  • شهرماه [330]
    سید [768]
    لحظه به لحظه (سبحان) [281]
    المهدی [334]
    زائر بقیع [284]
    دیوانگان حسین [901]
    [آرشیو(6)]

  • *زنده یاد ذاکر*
  • عنوانهای هفتگانه امامت عامه - سید محمد جواد ذاکر
    ترنه
  • سید جواد*حمیدعلیمی*
  • عنوانهای هفتگانه امامت عامه - سید محمد جواد ذاکر
  • عضویت دوستان
  •  

  • لینک دوستان ...

  • حوزه
  • لوگوی دوستان ...

  • مطالب بایگانی شده
  • مطالب ارشیو من
    میلاد پیامبراکرم (ص)
    آرشیو 18/9/85 الی 8/9/85
    هدیه
    بهار 1387
    زمستان 1386
    پاییز 1386
    تابستان 1386